سرود در سکوت

همشهری دو – لیلا به‌ طلب:
چشم‌ها بلدند حرف بزنند و جمله بخوانند؛ با مردمک‌های تیره و تمیز. قاطعیت، کنجکاوی، دلخوری، آرامش، دودلی، بی‌تابی، دقت و… دست‌ها هم؛ حسی که در رگ و پی‌شان خزیده، به کمک چشم‌ها می‌آید تا جای خالی شنوایی را پُر کند.

نه فقط براي مكالمات روزانه كه براي كاري فراتر از اينها. براي خواندن ترانه‌هايي كه دنياي ساكت ناشنوايان را زيرورو مي‌كند. اين فعاليت فرهنگي- هنري مختص گروه سرود ناشنوايان است كه در محل تمرين آنها در يكي از محلات مركزي شهر برگزار مي‌شود. اجراي بچه‌ها، شعر را از انحصار كلام، خارج و سرود را به يك نمايش معناگرا تبديل مي‌كند. چشم در چشمِ مربي. گروه سرود حس‌هايي را با حركات دست به نمايش مي‌گذارد كه اغلب در گفتار روزانه ناشنوايان پيدا نمي‌شود. با اين حساب محدوديت دايره لغات ناشنوايان، كمتر به سراغ اين نوع گروه‌ها مي‌آيد. اما اين مزيت، تنها يك گوشه از امتيازات عضويت در گروه سرود است. گفت‌وگو با اعضاي گروه سرود ۱۲ نفره ناشنوايان نشان مي‌دهد عضويت در اين گروه، تأثيرات شگرفي بر زندگي آنها گذاشته است. اين گزارش ساعتي از تمرين گروه سرود ناشنوايان «آواي نگاه» را روايت مي‌كند.

در برخورد نخست به شيوه خودشان سلام مي‌كنند. خنده در چشم‌هايشان برق مي‌زند. همزمان منتظر مي‌مانند ببينند دست‌هاي ديگران بلدند جواب احوالپرسي‌شان را بدهد يا نه؟ بايد دست را سايه‌بان پيشاني كني براي سلام. بعد آرام بگذاريش روي سينه و يك نفس بگويي «ممنون». اما ناشنوايان بيشتر از يك احوالپرسي ساده، حرف در سينه دارند. شروع مكالمه خودشان با بالابردن يكي از دست‌هاست. به محض ديدن، همكلام‌ها چشم مي‌گردانند سمت هم. دست‌ها ماهرانه حركت مي‌كنند. انگشت‌ها عين بال پروانه باز مي‌شوند و هوا را مي‌شكافند. به وقتش مُشت مي‌مانند يا در گودي دست ديگر مي‌لغزند و تمام قد، جورِ واج‌ها و آواها را مي‌كشند. سرآخر گفت‌وگوهايي متولد مي‌شوند كه سرشار از حس هستند و همينطور شعرهايي كه با زبان اشاره ادا مي‌شوند. شكي نيست كه حركات بدن، احساس را قوي‌تر منتقل مي‌كنند. براي همين هم تماشاي سرود ناشنوايان ديدني‌تر از اجراي گروه‌هاي سرود ديگر است. خلاقانه‌تر و با احساسي كه با تمام وجود به بيننده انتقال داده مي‌شود. البته دل‌سپردن به كلام گروه سرود براي شنواها بدون شنيدن آهنگ امكانپذير نيست. تا وقتي صداي ضبط بسته باشد كلمه‌هاي ادا شده براي اغلب ما نامفهومند چون زبان اشاره را نمي‌دانيم. اما با بلند‌شدن صداي ضبط معلوم مي‌شود گروه سرود ناشنوايان با حركات‌شان «براي همه باران‌ها و بيابان‌ها حرف دارند»*

  • دنياي ساده و تيزبيني‌هاي گروهي

اينجا نگاه‌ها قيمت دارد. از كنار يك پلك‌زدن ساده هم نمي‌توان به‌راحتي گذشت. اينجا خروجي چشم‌ها را تحليل مي‌كنند. شايد براي همين است كه اعضاي گروه سرود، تازه‌واردها را دقيق نگاه مي‌كنند و يكديگر را هم. موقع حرف‌زدن، چشم از مخاطب برنمي‌دارند. لبخند را كه از چهره فرد مقابل بخوانند آن را بي‌جواب نمي‌گذارند. آنقدر حرف توي دلشان جمع شده كه وقتي به هم مي‌رسند با شوق شروع به صحبت مي‌كنند. ساتن لاجوردي لباس‌ها با حركات دست‌هاي‌شان ريزريز چين مي‌خورد. آدم را مشتاق مي‌كنند بداند حرف دلشان چيست؟ جواب‌شان اول در حد زمزمه است و نگاه‌هايي كه رمزگونه‌اند. مريم موسوي؛ پرانرژي‌ترين عضو گروه سرود است. حرف دلش روي سرانگشت‌هاش جاري مي‌شود. انگشت وسط و سبابه‌اش را به هم مي‌چسباند و آنها را به شست دستش مي‌سايد. حركت انگشت‌هاي مريم، حكايت از مشكلات مالي براي اعضاي گروه دارد. مشكل، از زبان او اقتصادي است؛ «بچه‌ها كار فرهنگي مي‌كنند. اما سازمان‌ها چون ناشنوا هستيم ما را نمي‌بينند. در هر مراسمي كه حضور پيدا مي‌كنيم سخت‌شان است كه مبلغي به ما پرداخت كنند.» يك دختر ناشنوا كه موسيقي نمي‌داند بعد از آموزش‌ديدن شروع به خواندن سرود مي‌كند. حميده سرايي، مربي گروه سرود ناشنوايان مي‌گويد تبديل يك آهنگ به سرود براي ناشنوا كار مشكلي است. آن‌هم وقتي قرار باشد آن آهنگ به يك كار قابل ارائه تبديل شود.

  • عشق مشترك

گروه سرود ناشنوايان تعارفات معمول را بلد نيستند. اينجا شايد تنها جايي است كه سرِ كسي توي گوشي يا تبلت نيست. اشتراكات جالب توجه، ميان گروه سرود ناشنوايان فقط اينها نيست. اعضاي گروه در علاقه به سرود و جمع هنري‌شان هم مشترك هستند. اما انگيزه بيروني چنداني براي ادامه كارشان وجود ندارد. هرچه هست درون آنها ريشه‌دوانده است. مريم موسوي معتقد است تشويق گروه سرود ناشنوايان باعث افزايش انگيزه آنها مي‌شود. نفيسه ثقفي قدري دلخور است؛ «يك‌دست لباس براي تمام مراسم‌ها؟» او مي‌گويد در تمام برنامه‌ها با يك نوع لباس ظاهر مي‌شويم. ادامه صحبت او را مربي آنها پي مي‌گيرد: «تهيه لباس‌هاي مختلف براي سرودهاي گوناگون هزينه‌بر است. الان انجمن خانواده ناشنوايان ايران لباس‌ها را تهيه مي‌كند. به هرحال، جاي خالي حمايت از فعاليت‌هاي فرهنگي ناشنوايان احساس مي‌شود. تا‌كنون حتي مراسمي كه در آن از گروه سرود ناشنوايان تقدير شود برگزار نشده است.»

گروه سرود ناشنوايان بايد ۱۵ساله باشد. از بين اعضاي گروه، نفيسه ثقفي سابقه ۱۱سال حضور در گروه سرود را دارد. آنطور كه يادش مي‌آيد، فعاليت در گروه سرود ناشنوايان هميشه يك سير ثابت داشته بنابراين هيچ‌گاه انگيزه چنداني براي اعضاي گروه ايجاد نشده تا در مقابل مشكلات پيش رو، مقاوم‌تر ظاهر شوند. مريم موسوي اين موضوع را هم يادآور مي‌شود كه اگر مسئولان برگزاري مراسم‌هاي مختلف براي اجراي آنها در مراسم، مبلغ معيني به اعضاي گروه پرداخت كرده‌اند، بخشي از اين مبلغ، صرف هزينه اياب و ذهاب اعضاي گروه شده است. سرايي مي‌گويد از آنجا كه اغلب اعضا، دختران جوان و مجرد هستند بايد از وسايل مطمئن براي تردد در ساعت‌هاي پاياني شب استفاده كنند. به اين شكل عمده مبلغ دريافتي آنها، صرف رفت‌وآمد و كرايه آژانس خواهد شد. فاطمه خادم‌زاده اضافه مي‌كند. ما در گروه سرود ناشنوايان، با علاقه و عشق زحمت مي‌كشيم و دوست داريم در اين رشته فعاليت كنيم. به‌خصوص كه اين فعاليت فرهنگي را عاشقانه انجام مي‌دهيم و در اجراي سرود با جان و دل از هنرمان استفاده مي‌كنيم.

  • تجربه چند دقيقه تفاوت خودساخته

آيا فرقي هست ميان زندگي شهري ناشنوايان و شنواها در شهر؟ راهش اينجاست؛ تفاوت را با دست خودمان وارد زندگي شهري كنيم تا ساعتي از زندگي ناشنوايان برايمان بازسازي شود. بايد پنبه بكنيم توي گوش‌ها‌يمان طوري كه يك زمزمه ضعيف هم از نرماي آن رد نشود. آن وقت از جيك‌جيك صبح گنجشك‌ها لاي درختان خبري نيست. بوق خودروها ديگر هشدار نمي‌دهد و قيل و قال مسافركش‌ها دستكمي از يك فيلم صامت ندارد. جنجال‌هاي خياباني از سكه مي‌افتند و تماشاي آنها سرنخي به‌دست نمي‌دهد. كودكي كه دامن كت بابا را مي‌كشد، معلوم نيست بهانه چه چيز را مي‌گيرد. دنياي ناشنوايان بيشتر از اينها بي‌صداست. طبيعي است يك زندگي آميخته با سكوت در شهر، تعريف‌هاي جديدي مي‌طلبد. ديدني‌هاي جديد و خواندني‌هاي متفاوت و همينطور تلاش‌هاي منحصربفرد براي رشدكردن. به جايش دست‌هايي هستند كه اشاره مي‌كنند. روي شانه هم فرود مي‌آيند. انگشت‌ها به ياري مي‌آيند و حركت بندبندشان به كلمه تبديل مي‌شود. وقتي از آنها تفاوت زندگي شهري شنواها و ناشنواها را جويا مي‌شوم يكهو جمع، منفجر مي‌شود. انگار حرف غريبي به آنها زده باشند. مريم موسوي مي‌گويد: «ناشنواها از تنهايي افسرده مي‌شوند. ما با افراد معمولي ارتباط نداريم و راه ارتباطي هم بين ما به‌وجود نمي‌آيد مگر آنكه شنواها زبان اشاره ياد بگيرند.» در عوض بايد يك يا چند حس آنها قوي‌تر شده باشد. چيزي فراتر از حسِ يك انسانِ برخوردار از حواس طبيعي. فاطمه خادم‌زاده به چشم‌هايش اشاره مي‌كند؛ قدرت بينايي ناشنوايان ناخودآگاه قوي‌تر از بقيه حواس عمل مي‌كند. توانايي لب خواني كم‌نظير ناشنوايان از همين‌جا سرچشمه مي‌گيرد.

سرايي مي‌گويد اگر طرف مقابل، با وضوح بيشتري صحبت كند ناشنوا به‌راحتي لب‌خواني مي‌كند. او مي‌گويد: من تا شش- هفت سال پيش نمي‌دانستم ناشنواها چطور زندگي مي‌كنند تا با انجمن آشنا شدم و رابطه‌ام با آنها بيشتر شد. حدود يك‌ميليون ناشنوا در ايران رقم كمي نيست. مريم موسوي ميان حرف‌ها مي‌دود و مي‌گويد دوست دارم متني درروزنامه‌ها منتشر شود كه شنواها با خواندنش بتوانند مرا درك كنند. مشكل مهم ما ناشنواها يكي- دوتا نيست. ما چطور تلويزيون تماشا كنيم وقتي رابط يا زيرنويسي براي ناشنوايان وجود ندارد. هيچ فيلم سينمايي يا سريال مناسبي براي ناشنواها آماده نمي‌شود. اطلاع از اخبار روز هم با اين وضعيت كار راحتي نيست. سرايي مي‌گويد: ناشنوايان در زبان فارسي آنقدرها قوي نيستند. فاطمه خادم‌زاده دوست دارد كتاب بخواند اما وقتي معناي آن را نمي‌فهمد از اين كار نااميد مي‌شود. او مي‌گويد: از زمان كودكي كتابي كه مناسب ناشنوايان باشد نديده‌ام. سرايي ادامه مي‌دهد: سيستم آموزشي هم طوري است كه دايره لغات ناشنوايان طي تحصيل محدود مي‌ماند. ناشنوايان معني لغات را نمي‌دانند كه بخواهند كتاب بخوانند.

  • و كلام، جاري مي‌شود

دكمه پاور را مي‌زنند. صداي موسيقي در فضاي سالن جاري مي‌شود. گروه سرود به صف شده‌اند و چشم‌ها به چهره مربي و دست‌هاي او دوخته شده. چند جلسه تمرين براي از بَرشدن شعر، مدتي براي يادگيري افكت‌ها و بعد همخواني گروه با هم در مقابل مربي. از آنجا كه زبان اشاره اعضاي گروه بسيار قوي است نياز چنداني به آموزش نيست. اعضا به راحتي افكت‌هاي مربي در مورد سرود را فرا مي‌گيرند و آنها را اجرا مي‌كنند. اما با وجود نشنيدن آهنگ و كلمات شعر يا ترانه، چه نيرويي اعضاي گروه را به وجد مي‌آورد تا تمام اين مراحل را سپري كنند؟ اينجا سمعك براي كم‌شنوايان حكم معجزه را پيدا مي‌كند. ولي ناشنوايان با چه انگيزه‌اي پله آموزش‌ها را طي مي‌كنند؟ وقتي از آنها سؤال مي‌كنم چه چيز شما را به هيجان مي‌آورد خنده روي گونه‌هايشان مي‌دود. با حروفي رگه‌دار اما قوي صدا مي‌زنند مربي، مربي، مربي! و به جايي اشاره مي‌كنند كه حميده سرايي نشسته است. مربي گروه مي‌گويد وقتي با هيجان يك آهنگ را اجرا مي‌كنم اين هيجان به بچه‌ها هم منتقل مي‌شود. اگر مقداري از هيجان من در اجرا كاسته شود روي بچه‌ها و حركات آنها در گروه سرود تأثير مي‌گذارد.

عشق به فعاليت در گروه سرود آنچنان در ميان اعضا جريان دارد كه فاطمه خادم‌زاده آرزو مي‌كند فراگيري زبان فارسي‌اش رشد چشمگيري داشته باشد آنقدر كه با كسب موفقيت‌هاي مداوم در گروه سرود، افراد شنوا با علاقه فراوان به تماشاي اجراي كار هنري آنها بنشينند. تمايل به اجراي شعرها و ترانه‌هاي شاد در ميان گروه، همه‌گير است. مريم موسوي مي‌گويد: دوست دارم در سرود احساس وجود داشته باشد. احساسي كه به گفته احد رضايي يكي ديگر از اعضاي گروه، هميشه در ذهن او باقي مي‌ماند. حسن اميدوار اما عقيده دارد بعد از شركت در كلاس سرود روحيه‌اش تغيير كرده. او مي‌گويد: خيلي خوشحال و آرام هستم. احساس مي‌كنم هدف و انگيزه‌ام در زندگي بيشتر شده.
* شعر؛ محمدرضا عبدالملكيان

  • چرا دوست دارند زبان اشاره ياد بدهند؟

تنهايي بين جمع بايد درد عظيمي باشد. هر كه نداند، ناشنوايان اغلب اين موضوع را تجربه كرده‌اند. حسن اميدوار يكي از اعضاي گروه سرود، در مغازه فروش زيورآلات كار مي‌كند. او مي‌گويد: ارتباط برقراركردن با مشتري‌ها براي من كار آساني نيست. آنها حرف‌هاي من را نمي‌فهمند. من هم گاهي متوجه حرف‌هاي آنها نمي‌شوم و كار فروش به اين شكل سخت مي‌شود. اما خاطره‌هاي تلخ‌تري هم هست. فائزه خادم‌زاده مي‌گويد: وقتي ناشنواها در حال حرف‌زدن به زبان اشاره هستند گاهي نخستين برخوردِ شهروندان با آنها نيشخند‌زدن و تعجب بي‌مورد است درحالي‌كه اين حركات، لازمه سخن‌گفتن با زبان ناشنوايان است. حسن اميدوار بارها اين وضعيت را تجربه كرده و يادآوري‌اش براي او ناراحت‌كننده است:«گاهي مردم اداي من را در مي‌آورند. در مهماني‌ها بايد ديگران را تماشا كنم و حرفي بين ما رد و بدل نمي‌شود. ندانستن زبان اشاره از سوي شنواها، يك‌طرف و تمركز و نگاه‌هاي دقيق آنها هنگام حرف‌زدن ما يك‌طرف.» با وجود دانش اوليه نسبت به كلمات زبان فارسي، عضويت در گروه‌ها و كانال‌هاي مختلف شبكه مجازي هم دردي از تنهايي ناشنوايان دوا نمي‌كند. عضويت در كمپين‌ها هنوز براي ناشنوايان تعريف شده نيست. به گفته حميده سرايي ناشنوايان در معناي كلمه كمپين، دچار سردرگمي مي‌شوند چه برسد به عضويت در آن. با اين حال اعضاي گروه يك گروه تلگرامي براي خود دارند اما به گفته سرايي متن‌هاي منتشرشده در فضاي مجازي براي ناشنوايان سنگين و فهم آن براي ناشنوايان غيرممكن است. از جمع آنها مي‌پرسم اگر يك گروه يا كانال در شبكه مجازي راه بيندازند كه فعاليت‌اش متمركز بر فرهنگسازي باشد، دوست دارند در آن به چه موضوعاتي بپردازند؟ مريم موسوي با اشتياق مي‌گويد دوست دارم در اين گروه يا كانال، زبان اشاره را به شنواها آموزش بدهم.

  • آرزوهاي نزديك گروه سرود ناشنوايان

«من موتورسيكلت دارم. اما نمي‌توانم از آن استفاده كنم. دلم مي‌خواهد گواهينامه موتورسيكلت هم داشته باشم.» اين يكي از آرزوهاي حسن اميدوار است. البته او به آينده و ازدواج هم فكر مي‌كند. الان و در بيست و سه سالگي، حواسش بيش از همه‌‌چيز به كاركردن در مغازه و تمرين‌هاي گروه سرود است. در هفته يك ساعت از وقتش را به تمرين فوتبال اختصاص مي‌دهد و انكار نمي‌كند كه در ارتباط با ناشنواها راحت‌تر است. ساير اعضاي گروه هم لذت تمرين‌كردن در رشته‌هاي ورزشي را چشيده‌اند و ورزش را جزو علايق و سرگرمي‌هاي‌شان برمي‌شمرند. واليبال و شنا، دو رشته ورزشي‌اي است كه فاطمه خادم‌زاده به آنها علاقه دارد و از ميان اين‌دو، واليبال را براي فعاليت انتخاب كرده است. مريم اصغري، بدنسازي و ايروبيك را دنبال مي‌كند. علاقه به شنا در مريم موسوي هم وجود دارد اما هزينه بالاي حضور در استخر مانع شركت او در جلسات تمرين و استفاده از فضاي استخر مي‌شود. نفيسه ثقفي رشته‌هاي شنا، بدنسازي و شطرنج را مي‌پسندد و از بين آنها به شنا بيشتر علاقه نشان مي‌دهد.